نگاهی به سنتها
اخیراً سؤالات متعددی از سوی برخی دوستان درباره سنتها و آداب و رسوم مطرح شده است. برخی با تماسهای تلفنی جویای نظر من درباره سنتها بودند. برخی در ملاقاتهای حضوری دیدگاه من را در این خصوص میپرسیدند. بعضی از دوستان نیز نگرانیهای خود را در این باره مطرح ساختهاند. هر چند در شرایط فعلی سخت درگیر اتمام مراحل نهایی فرهنگ لغت عربی ـ فارسی خویش هستم تا ثمره هفت سال کار شبانهروزی و مستمر خود را که با وقفههای انتشاراتی و چاپی به ده سال نزدیک میشود به منصه ظهور برسانم. و با این وجود یک دستاندرکار بازنگری نقد خویش بر کتاب «قومیت و قومگرایی در ایران» تألیف دکتر حمید احمدی هستم. معالوصف بر خود لازم دانستم تا مختصری در این باره به رشته تحریر در آورده و دیدگاه را مطرح سازم. به این امید که بحث مفصل در این باره را به فرصتهای بعدی موکول نمایم.
بارها و بارها این موضوع فکر و ذهن من را به خود مشغول کرده است که علت عقبماندگی ما چیست؟ چرا ما نتوانستیم آنطور که باید و شاید مراحل پیشرفت و ترقی را طی کنیم و سطح زندگی مردم ما همسطح زندگی سایر هموطنان ما باشد؟ چرا علیرغم حضور مردم ما در یکی از صنعتیترین استان کشور و با وجود و نور نعمتها در این منطقه، معهذا سطح زندگی مردم ما با سطح زندگی هموطنان آنها در همین شهرها اختلاف فاحش دارد. چرا تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهی در میان مردم ما به مرز پنج درصد نمیرسد؟ چرا تعداد پزشکان و یا مهندسان وکلاء و قضات در میان مردم ما بسیار اندک است؟ چرا در میان مردم ما حتی تجار بزرگ، کارخانهداران بزرگ و یا پیمانکاران یا وجود ندارند یا به مرز یک درصد هم نمیرسد؟
آیا تا بحال به دور از تعصب و یا واقعبینی به این موضوعها نگاه کردهایم؟ آیا تا بحال به ریشهیابی علل و منشأ این امور پرداختهایم؟ آیا همه عوامل را باید در خارج از خود جستجو کنیم؟ آیا برای شناخت دلایل این عقب ماندگی نباید در وهله اول از خود شروع کنیم و دلایل را در جامعه خویش بیابیم و بعد به عوامل دیگر بپردازیم؟ درست است که بیش از نیم قرن سیاست همانندسازی رژیم پهلوی، به همراه سیاستهای تبعیضآمیز و تحقیرآمیز آنها، همه در جهت عقب نگاهداشتن مردم ما برنامهریزی شده بود. این نیز کاملاً درست است که در نتیجه سیاستهای غلط آموزشی خاندان پهلوی و مشکلات ناشی از آموزش دو زبانه در رابطه با تعلیم و تربیت پیشرفتی نداشتیم و باید علل بیسوادی و یا کمی تعداد فارغالتحصیلان را در این موضوع جستجو کنیم. ولی به راستی موارد گفته شده همه علتها هستند؟ آیا ما در زمان خود اشکالاتی نداشتهایم؟ حتی اگر بپذیریم که سبب تمامی بدبختیهای ما رژیم پهلوی است که صد البته همینطور هم هست ولی آیا این پذیرش و این دیدگاه باعث میشود که ما به خود برنگردیم و نگاهی نقادانه به اوضاع و احوال مردم خویش نداشته باشیم.
به عقیده من در پروسه فوق مردم ما و به ویژه نسلهای قبلی بیتقصیر نبودهاند. حتی اگر تقصیر آنها یک درصد باشد، باز باید به این تقصیر و این موضوع بپردازیم و درباره آن بررسی و مطالعه کنیم. هر چند هدف این نوشته بررسی علل فوق نیست اما بیان مسایل فوق از دو جنبه حائز اهمیت است اول اینکه به ما نشان میدهد از کجا آغاز کردهایم و حالا کجا ایستادهایم. دوم اینکه به ما این جرأت و این شهامت را عطا میکند که در مورد پدیدهها نگاهی علت و معلولی و دیدی نقادانه داشته باشیم.
برای مبارزه با عقبماندگی فرهنگی مردم در وهله نخست باید نگاهی انتقادی به آداب و رسوم آنها داشت. در این نگرش فقط حوزه علوم دینی استثنا بوده و نباید وارد عرضه تعالیم، احکام، واجبات دینی شد. بقیه امور فرهنگی از عادات، رسوم، ارزشها، سنتها همانند احکام دینی مقدس نیستند تا ما با نگاه مقدس به آنها بنگریم و از آنها قوانین و احکام لایتغیر خلق کنیم.
سؤالی که در این رابطه مطرح میشود این است که آیا تمامی اجزاء فرهنگ ما از عادات، سنن، آداب و رسوم و روابط اجتماعی، ارزشها غیر مفید و بد هستند و باید همه آنها را دور ریخت و به جای آنها عادات، سنن، آداب و رسوم و روابط اجتماعی و ارزشهای جدید جایگزین کرد؟ یا اینکه اصولاً همه اجزاء فرهنگ ما درست و مفید است و قادر خواهند بود راههای پیشرفت و تعالی را برای ما هموار کنند؟ آیا در میان فرهنگ ما عوامل و عناصر مثبت و سازنده وجود ندارد تا به مدد این عناصر شرایط جهش و پیشرفت را مهیا سازیم؟ آیا نگرش ما به فرهنگ و به ویژه سنن باید نگرشی مطلق باشد؟ آیا صرف اینکه این فرهنگ از آباء و اجدادمان به ما ارث رسیده باید آن را مقدس بپنداریم و حتی اگر مخالف پیشرفت و ترقی ما باشد نباید به حریم آن وارد شویم؟
میدانیم که سنتها قراردادهای اجتماعی میان افراد هستند که در شرایط اقتصادی ـ اجتماعی خاص نباید ضرورتهای زمانی و مکانی توسط انسانها خلق میشوند. سنتها که خود شامل شیوههای رفتاری، سلیقهها و باورها هستند در هر جامعه و در هر قومی به شکل خاصی بروز میکند و بسته به درجه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی به اشکال متفاوت نمود مییابند. از اینرو سنتهای حاکم بر یک جامعه با شرایط اقتصادی پیشرفته با سنتهای موجود در یک جامعه عقب مانده بسیار متفاوت دارد. قدر مسلم سنتهای حاکم بر تمدن درخشان عیلامیها با سنتهای موجود در جوامع همجوار که در مراحل تولید شبانی و کوچنشینی بسر میبردند قابل قیاس نیست. حتی در یک منطقه جغرافیایی سنتهای افرادی که با اقتصاد یکجانشینی و زندگی شهری روزگار میگذرانند با سنتهای جوامع کوچنشین همجوار یکسان نیست به همین دلیل سنتهای عشایر کوچنشین شاهسون با سنن مردم شهرنشین شهرهای مجاور مانند مشکینشهر و خلخال تفاوتهای بسیاری دارد.
در جریان تغییرات اقتصادی جوامع و پشت سر نهادن مراحل تطور تاریخی سنتها نیز میباید با تغییرات اقتصادی تغییر کنند و جای خود را به سنن بهتر و متکاملتر بدهد. در این روند تغییر سنتها همگام و متناسب با تغییرات اقتصادی نبوده و دیرتر از آنها تغییر میکند. علت این حرکت کند سنتها نسبت به شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه در درجه اول خوی و سرشت انسانی است که معمولاً تمایل چندانی به رها کردن عادات گذشته ندارد. دوم منافع بعضی قشرهای جامعه در پایداری سنتها به منظور تحکیم قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی خویش است. به همین دلیل ملاحظه میشود که در برخی جوامع علیرغم تولید صنعتی و مکانیزاسیون کشاورزی و وجود تقسیم کار هنوز روابط و سنتهای مربوط به دوره زندگی شبانی حاکم است و تعیین کننده روابط افراد میباشند. این موضوع خاص جامعه و یا قومی بخصوص نبوده و در تمام اقوام و ملل وجود دارد اما شدت و ضعف آنها در جوامع متفاوت است.
گاهی نیز سنتها عامل کند کننده پیشرفت اجتماعی و اقتصادی جوامع شده، لذا قاطبه مردم به ضرورت ترک و منسوخ ساختن آنها پی برده و عملاً بیآنکه سازمان و یا مؤسسهای امر ریشهکنی آن را بر عهده گرفته باشد خود بخود کهنه و متروک میشوند.
در رابطه با مردم عرب خوزستان مشاهده میگردد که بسیاری از سنن و آداب که ریشه در زندگی شبانی دارند کماکان به حیات خود ادامه میدهند. علیرغم اینکه در حال حاضر در میان مردم ما زندگی کوچنشینی و اقتصاد شبانی موضوعیت خود را از دست داده است. معهذا بسیاری از عادات و رسوم متعلق به این دوره هنوز بر روابط اجتماعی افراد حاکم است. مردم ما از قبل این روابط در دوره پهلوی ضربات جبرانناپذیری را متحمل شدهاند. ریشه بسیاری از عقبماندگیهای ما را در همخوانی این روابط با سیاستهای رژیم پهلوی باید جستجو کرد. رژیم پهلوی نیز به منظور دور کردن مردم ما از حیات اقتصادی، اجتماعی و اداری جامعه و به منظور کنترل افراد نقش مهمی در پایداری و جان سختی این سنن داشت.
بررسی و پژوهش درباره نقش رژیم پهلوی در خصوص تثبیت و استحکام سنن کهنه و پوسیده در حوصله این مقاله نمیگنجد. ولی آنچه روشن و واضح است این است که رضاخان در تمام ایران اسکان عشایر و تخته قاپو کردن آنها را به منظور نابودی قدرت ایلات و مهیاسازی شرایط پیشرفت اقتصادی و اجتماعی سرلوحه کار خود قرار داد. اما در خوزستان این کار را انجام نداد و درست بر عکس سایر مناطق ایران عمل کرد. سیاست خاندان پهلوی و منافع برخی قشرهای جامعه عرب خوزستان در این خصوص در یک راستا قرار گرفتند و در نهایت بسیاری از سنن که میبایست در طول نیم قرن منسوخ و نابود گردند همچنان پا برجا ماندند و به مثابه عامل بازدارنده پیشرفت اقتصادی و اجتماعی این مردم عمل کردند.
با اینهمه اعتقاد من بر این است که در فرهنگ ما عناصر و عوامل مترقی و سازنده فراوانند ما میتوانیم با بهرهگیری و تقویت این عناصر که نمونههای کامل فضایل اخلاقی و خوی انسانی هستند با سنن کهنه و پوسیده مقابله کنیم و آنها را از بین ببریم.
همه سنتها و آداب و رسوم ما بد نیستند قبول سنن مثبت و مسترقی و نفی سنن ضد انسانی و مهجور که عمر آنها به سر آمده است به هیچ وجه برخورد التقاطی و دوگانه با سنتها نیست. هر چند که پایبندی صد در صد به سنن و روابط اجتماعی گذشته بسیار خطرناک است و به مثابه زهری برای زنده ماندن و پویایی جامعه است. اما نفی کامل همه سنن و رسوم نیز موجبات از خود بیگانگی و سیر در عالم غیر واقعی خواهد شد.
برای من بسیار اسفبار است که در عصر اینترنت و در زمان پیشرفتهای شگرف علمی و تکنولوژیکی، در مراسم ختم به عنوان خلعت به جای اهداء پارچه، چند زن را به خانواده متوفی تخصیص میدهند. اسفبارتر این است که یک پزشک و یا یک فارغالتحصیل دانشگاهی در روابط اجتماعی پایینتر از یک شخص بیسواد و یا کمسواد که به طور موروثی صاحب نفوذ گردیده در مرتبهای بالاتر از افراد تحصیلکرده بایستد و در نهایت شخص تحصیلکرده تابع و پیرو او باشد.
آیا نباید این سنتها و باورهای کهنه منسوخ شوند و جای خود را به سنتهای متعالی بدهند؟
هفتهنامه اهواز، شنبه 3 دی ماه سال 1379، ويژه عيد فطر