روشنفكر و انتقاد



قصد داشتم به مناسبت انتشار صدمين شمارة نشريه اهواز و هم‌زماني آن با ايام مبارك عيد فطر نوشته‌اي كوتاه درباره عيد فطر بنويسم و يا حداقل مقاله‌اي با رنگ و بوي عيد تقديم دوستان كنم. اما در آخرين لحظات بر آن شدم تا به ميمنت اين ايام فرخنده مختصري درباره روشنفكر و انتقاد بنويسم. هر چند ممكن است عده‌اي از انتخاب موضوع مزبور در اين اوضاع و احوال راضي نباشند و يا برخي از صراحت لهجه و شفايت گفتار آزرده خاطر شوند.
در اين مقاله روي سخن با فرهيختگان و روشنفكران است. آناني كه اگر فرهنگ و دانش آنان تعالي يابد قادر خواهند بود فرهنگ جامعه را دچار تحول و دگرگوني كنند. آنهايي كه در هر مقطع زماني با دانش و رفتار خويش قادر خواهند بود روشهاي منسوخ و كهنه را از بين برده و روشهاي جديد را جايگزين نمايند. شايد بهترين تعريف از روشنفكر تعريفي باشد كه آقاي غلامحسين صدري افشار ارائه داده است: (روشنفكر يعني 1- داراي بينشي آگاهانه، منطقي و دور از خرافه و تعصب (يا) 2- معتقد به نقش و ارزش دانش و فرهنگ در پيشرفت جامعه و بهروزي مردم).
به اعتقاد نگارنده يكي از ويژگي‌هاي اصلي روشنفكر كه در تعريف فوق به فراموشي سپرده شده و شايد به تعبيري در بطن تعريف نهفته است، تعهد و الزام روشنفكر است، روشنفكر ضمن اينكه معتقد به (نقش و ارزش دانش و فرهنگ در پيشرفت جامعه و بهروزي مردم) است، در فكر پيشرفت و بهروزي مردم نيز مي‌باشد و دغدغه‌هاي او همانا تعالي و پيشرفت مردم، و از ميان بردن عوامل بازدارنده اين پيشرفت است. در اين حالت ميان روشنفكر و تحصيلكرده فرق است. يك فرد تحصيلكرده ممكن است داراي بينشي آگاهانه، منطقي و دور از خرافه و تعصب باشد و همچنين ممكن است فردي باشد كه به نقش دانش و فرهنگ در پيشرفت جامعه اعتقاد داشته باشد. اما نمي‌تواند روشنفكر باشد چون مرز بين تحصيلكرده و روشنفكر همانا تعهد و التزام به مردم است. بدون وجود اين عنصر فرقي ميان روشنفكر و تحصيلكرده وجود ندارد. تعهد و التزام به مردم يعني در فكر آسايش مردم بودن، يعني رجحان منافع جمعي براي منافع فردي، يعني خدمت به مردم، يعني دغدغه پيشرفت جامعه را داشتن، يعني ذوب شدن در مردم.
ويژگي دوم روشنفكر بينش آگاهانه، منطقي و به دور از تعصب است. برخي را گمان بر اين است كه وقتي سخن از تعصب مي‌شود منظور فقط طرفداري افراطي از ارزش‌ها و سنت‌هاي كهنه و يا تعصب خشك نسبت به يك انديشه يا مرام است. حال آنكه اين فقط بخشي از تعريف (دور از تعصب) است. بخش قابل توجه اين تعريف در (تعصب نسبت به خويش) نهفته است. تا زماني كه فرد داراي تعصب نسبت به خويش است قادر نخواهد بود خود را اصلاح كند و مسير پيشرفت و تكامل را طي كند. فقدان تعصب نسبت به خويش چيزي نيست جز روحيه انتقادپذيري. روشنفكر هيچگاه از انتقاد آشفته نمي‌شود او همواره با سعه صدر به انتقادات ديگران گوش مي‌دهد و حتي زمينه انتقاد از خود را با رويي گشاده فراهم مي‌كند تا ديگران با خيال راحت و به دور از هر گونه ترس يا رودربايستي از او انتقاد كنند. آناني كه نام روشنفكر را بر خود مي‌نهند. اما نه تنها زمينه انتقاد را فراهم نمي‌كنند، بلكه با نگاهي غضب‌آلود به منتقد مي‌نگرند و يا با ايجاد هاله‌اي از تقدس، خود را غيرقابل انتقال مي‌دانند، آنان بدانند كه نه تنها روشنفكر نيستند بلكه كساني هستند كه با در پيش گرفتن اين شيوه زمينه سير قهقهرايي خود را فراهم كرده و در دراز مدت در پيشرفت علمي خود درجا مي‌زنند.
درست است كه انتقاد كننده بايد نيت پاك داشته باشد و اين هم كاملاً صحيح است كه منتقد بايد در موضوع مورد انتقاد صاحب‌نظر باشد و صحيح‌تر از آن اين است كه روش و شيوه انتقاد هم بايد روش درست و مقبولي باشد. ولي حتي اگر سه شرط لازم فوق در انتقادكننده وجود نداشته باشد باز ما نمي‌توانيم به دليل عدم وجود يكي از شروط فوق رخسار عبوس كنيم يا بر آشفته شويم و شتابزده در جهت پاسخ برآئيم. تو گويي با اين انتقاد دنيا به آخر رسيده و شخصيت او لكه‌دار شده است.
به اعتقاد بنده هر كسي كه در برابر انتقاد سعه صدر بيشتر و خويشتنداري بهتري نشان دهد هم از نظر شخصيتي انسان كامل‌تري است و هم از نظر علمي از درجه بالاتري برخوردار است. چون همين سعه‌صدر و خويشتن‌داري بيانگر اعتماد به نفس بالا است و اين يكي حاصل نمي‌گشود مگر با فقدان ضعف و احاطه كامل به موضع. اجازه دهيد ديگران نوشته‌هاي ما را حتي و سخنان ما را نقد كنند مطمئن باشيد دنيا زير و رو نمي‌شود، مطمئن باشيد حتي با اتخاذ روش‌هاي نادرست و حتي اگر انتقاد صد در صد مغرضانه باشد، برخورد درست و عاقلانه ما مي‌تواند غرض‌ورزان را رسوا كند. مطمئن باشيد در جامعه انسانهاي فهيم و شريف بسياري وجود دارد انسانهايي كه قادرند در ميان هياهو و گرد غبار خوب را از بد تميز دهند. ممكن است افراد مغرض در كوتاه مدت بتوانند هاي و هوي كنند، اما در اين مدت چهره اين افراد براي همگان شناخته مي‌شود.
اما انتقاد كننده نيز بايد داراي سه شرط پيش گفته يعني نيت پاك، احاطه و تسلط به موضوع، و شيوه صحيح طرح انتقاد را داشته باشد. اگر هر كدام از شروط فوق وجود نداشته باشد انتقاد جايز نيست و نبايد منتقد به خود اجازه انتقاد بدهد. انتقاد به قصد تخريب و يا به عبارت اولي‌تر تخريب در پوشش نقد بدترين و مذموم‌ترين شكل است.
كسي كه انتقادي كند بايد در موضوع مورد انتقاد صاحب‌نظر باشد. بايد داراي مطالعات گسترده و عميق باشد. چگونه ممن است كسي تا به حال دست به قلم نبرده و حتي يك مقاله كوتاه ننوشته از كسي انتقاد كند كه حداقل چندين بار مهم و با ارزش از خود به يادگار گذاشته است. چگونه ممكن است كسي كه نمي‌داند سلسله‌هاي حاكم بر ايران كدامند و يا نمي‌داند كه سلجوقيان كدامند و يا ساساني‌ها كيستند به خود اجازه مي‌دهد درباره مقوله‌هاي تاريخي اظهارنظر كند. برخي نيز بي‌آنكه كتابي را خوانده باشند پيشاپيش مي‌گويند بر آن نقد مي‌نويسم.
انتخاب شيوه‌هاي انتقاد از چنان اهميتي برخوردار است كه حتي اگر منتقد داراي دو شرط اوليه يعني نيت پاك و احاطه به موضوع باشد ولي شيوه‌ها را درست انتخاب نكند، انتقاد او موجه نبوده و از ارزش چنداني برخوردار نمي‌باشد انتقاد بايد صريح و شفاف و رودررو باشد. از كلي‌گويي و در لفافه سخن گفتن مبرا باشد. انتقاد مخفيانه بي‌آنكه منتقد شناخته شود غيبت بحساب مي‌آيد و از همه مذموم‌تر است به كار بردن نام و امضاي مستعار و يا ارسال نامه‌هايي با امضاء مستعار براي اين يا آن نيز انتقاد نيست و حتي اگر منتقد از روي نيت پاك و خيرخواهانه آنرا انجام داده باشد فاقد ارزش است و سزاي آن جواب ندادن است.
برخي نيز تحت پوشش انتقاد و به نام انتقاد بي‌آنكه رد مورد نظر حضور داشته باشد درباره او سخن مي‌گويند. برخي نيز به نام انتقاد بلكه تحت پوشش اندرزهاي عالمانه زحمات چند ساله افراد را كه مي‌توانند مايه مباهات ما خوزستاني‌ها باشد كم اهميت نشان مي‌دهند.
به هر حال اصحاب راي عدم درج نام منتقد و يا امضاء مستعار را به دلايل زير قابل نكوهش مي‌دانند. يكي اينكه آنها معتقدند انتخاب چنين روشي مبين اين است كه منتقد به گفته خود اطمينان ندارد و گفتار او از اين نظر فاقد وجاهت است لذا با درج نام مستعار مي‌خواهد از گزند انتقادات بعدي و يا اشكالات مطروحه در نقد در امان باشد دوم اينكه با درج نام مستعار به دنبال راه فرار و گريز است بتواند به راحتي دخالت خود را در اين موضوع را انكار كند سوم اينكه درج نام مستعار ممكن است زمينه ظن را در جامعه افزايش دهد و افراد زيادي به نگارش آن متهم شده و مظنون واقع شوند و اين چيزي نيست جز ايجاد فتنه در ميان جامعه در اينجا لازم به ذكر است كه اين سخن كلي است و فرد بخصوصي مدنظر نيست. فقط قصد از نگارش اين سطور بيان ضررهاي اين روش است و بس.
از طرفي ديگر نويسنده بايد بداند كه مسئوليت قلم بسيار سنگين است، از اينرو نويسنده و نوشته‌هاي او دائماً در معرض نقد قرار دارند. حتي ممكن است بعد از ده‌ها سال نوشته‌اي را به نقد بكشند. چه بسا بعد از مرگ نويسنده نيز كتابهايش مورد نقد قرار گيرند. گذشت چند سال از نگارش يك كتاب به هيچوجه منافي اين امر نيست كه ديگر كسي حق ندارد آنرا نقد كند و يا درباره آن اظهارنظر كند اگر نيت پاك باشد، اگر هدف بهبود و تعالي نوشته و رفع نقاط ضعف آن باشد نقد اثر نه تنها مذموم نيست بلكه لازم و ضروريست نقد آثار و نوشته‌ها بدون شك يكي از عوامل اصلي پويايي و تكامل آثار ادبي و پژوهشي است.
دنياي علم و ادب سرشار از نمونه‌هاي متعددي است كه آثار مختلف چندين سال بعد و حتي ده‌ها سال پس از مرگ نويسنده آنها مورد نقد و بررسي قرار مي‌گيرند. مرگ نه اين است كه بعد از مرگ احمد كسروي و تا همين امروز ده‌ها كتاب و مقاله در نقد آثار او چاپ و منتشر شده است.
همه اينها مسئوليت سنگين نويسنده را نشان مي‌دهد تا او در نوشتن همه جوانب را بسنجد و گزافه‌گويي نكند يا اينكه بيهوده دست به قلم نبرد و قلم خود را در خدمت اين و آن قرار ندهد.
ويژگي ديگر روشنفكر تواضع و فروتني است اين خصوصيت به ويژه زماني كه روشنفكر از درجات علمي بالاتري برخوردار باشد دو چندان مي‌شود. يعني هر اندازه دانش فرد بيشتر و عميق مي‌شود به همان ميزان درجه تواضع و فروتني او بيشتر مي‌شود. و اگر اين فرد اهل قلم باشد و داراي تأليفاتي اعم از مقاله يا كتاب باشد خشوع و خضوع او بايد صد چندان باشد زيرا درخت هر اندازه پربارتر باشد افتاده‌تر است. اگر اهل قلم و انديشمندان متواضع و فروتن نباشند ممكن است نزد عامه مردم اين تصور شكل گيرد كه نويسنده نه به صد خدمت بلكه به قصد خودنمايي و فخر فروختن علم و ادب را پيشة خود ساخته است. اين درس است كه خصلت مزبور به ترتيب خانوادگي، شرايط محيطي و ده‌ها عامل رواني ديگر مرتبط است، اما اين دلايل نمي‌تواند توجيه‌گر تفرعن و تبكر اهل قلب باشد، زيرا نويسنده قبل از هر چيز بايد خود را خدمتگزار مردم بداند. در عالم علم و ادب (پدر) و (برادر بزرگتر) معني ندارد. اگر كسي در اين توهم است كه در (جهل مركب) بسر مي‌برد و بهتر است از برج عاج پايين آيند و پا بر زمين نهند و گام بردارد.
آنهايي كه بقيه را وامدار خود مي‌داند و مدعي‌اند كه سايرين دست پرورده آنها هستند و يا به هنگام صحبت با ديگران به قول سعدي نگاه عالم اندر سفيه دارند و يا به هنگام بحث علمي به شيوه‌هاي مستبدانه متوسل مي‌شوند نه از روشنفكري بويي برده‌اند و نه از فريختگي.
بيائيد با استقبال از انتقاد و پرورش روحية انتقادپذيري، با در پيش گرفتن انتقادهاي سازنده و با احتراز از روشهاي مخرب در انتقاد، با اجتناب از تكبر و تفرعن و نگاه برابر به ديگران، با ارج نهادن به زحمات ديگران و با قبول تفاوت ديدگاه‌ها و آراء، در كنار هم باشيم و در جهت از بين بردن فقر فرهنگي و مبارزه با عقب‌ماندگي فرهنگي گام برداريم.

1- غلامحسين صدري افشار، فرهنگ فارسي امروز، نشر كلمه، چاپ دوم، فروردين 75، تهران.




هفته‌نامه اهواز، شنبه 3 دی ماه سال 1379، ويژه عيد فطر